با رفتگران شهرمان مهربان باشیم. + فیلم
نمی بینیمش اما او هر روز کوچه ما را می روبد بی آنکه برای ناتوانی دستانش قوتی فرستاده باشیم. «خسته نباشی»، «سلامی» و حتی نگاهی. سال هاست که از زبان و چشم آدم ها ور افتاده است.
صبح ها همراه خورشید به کوچه می آید و شب ها هنوز هست که خورشید می رود و ما یادمان رفته است که پاکیزگی ارمغان دست های اوست. دست هایی که هر روز جاروی دسته بلند را بر سطح کوچه می کشد و گرد عبور گام های تند، گرد عبور ثانیه های عجول، گرد عبور نگاه های فراری؛ تندی لحظه ها را جارو می کند.
راستی اگر یک روز نیاید، انبوه نازیبایی ها آبروی کوچه را می برد و ما می مانیم و خاطره مردی با لباس نارنجی و حسرت دیدنش. پس تا هست کاش یادمان بماند برای دست هایش دعا کنیم و برای خستگی های دیرسالش «خدا قوتی» بفرستیم و با آنان مهربان باشیم ./ ارسالی پروین مولوی عضو پاژین