من بلوطی هستم که افتادنش را هیچکس ندید !!!!
نمیدانم شاید هم دیدند ، ولی ندیدند اگر می دیدند آنچنان نمی شد که شد ، ولی دیدند چرا که تن رنجور خوابیده بر بالین زمین ، سوزن در انبار کاهی نبود که دیده نشود ، همه دیدند و نظاره کردند . آدمها را … ، کمک می خواست ، دوست من ، عزیز من ، همسایه ، غمخوار ، هموطن ، همشهری ، همروستایی ، همدهی و تمام هم های دیگر ،من شما را می بینم شما هم تن رنجور و زخم خورده مرا ببینید ، گریه هایم را ندیدید ولی گریستم ، تنم را خراشیدید و ننالیدم ، مرا نقش زمین کردید و پوانی هم نگرفتید ، این چه نوع بازی دردناک بی هویتی است ؟!! و بازهم دلم شکست و کسی صدایم را عمدا و نه سهوا نشنید ، آه از این صدای کم سوی من که نمی توانم فریاد بکشم ، بگویم و کمک بخواهم ، حالا که کمک خواسته ام ، کمک ، کمک دوست من ، عزیز من ، همسایه ، غمخوار ، هموطن ، همشهری ، همروستایی ، همدهی و تمام هم های دیگر نه از برای ایستادن و حفظم ، برای جمع کردن نعش بی گناهم ، ترا به خدا نعشم را جمع کنید ، ترا به خدا مرا دریابید ، آیا می دانید من ” بلوطی هستم که افتادنش را هیچکس ندید !!!! “
ناصر جعفری / جمعه ۱۳ اسفند همان سالی که بلوطی بر زمین افتاد و افتادنش را هیچکس ندید.