انجمن مردمی پاریزه رانی ژینگه بانه ( پاژین ) تاسیس 1378

پاژین

انجمن مردمی پاریزه رانی ژینگه بانه ( پاژین ) تاسیس 1378

آیا می دانستید : وجود پوشش گیاهی به منزله ذخیره آب در کوهستان و منابع زیرزمینی منطقه بوده و از این طریق طبیعتی با نشاط و زیبا خواهیم داشت.

علل زوال جنگلهای زاگرس

 نویسنده (دکتر محمد فتاحی)استادیار بازنشسته موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع

(احترام به طبیعت ، احترام به زندگی است )

احترام به قوانین طبیعت، یکی از ضرورتها و نیازهای اساسی هر جامعه  گیاهی است . چون  طبیعت  در شرایط طبیعی ،  دارای نظامی ثبات گراست ، و دو اصل خود تنطیمی و خود تجدیدی را از خود بروز میدهد. بنابراین در در حالت عادی رشد، تعادل ، تطابق پذیری  و کنترل  را به دنبال دارد . اما با آغاز بهره برداریها ، تخریبها و دخل و تصرفهای نامتعادل و برهم زننده … چون هر موجود زنده ، هرسیستم و اکوسیستمی دارای یک میدان برد باری است. با گذشتن از حد میدان  بردباری ، باید شاهد  بازتابهای طبیعت در مقابل تخریبها  مانند کاهش های کمی و کیفی جنگل  مانند کاهش رشد، تعادل ، تطابق پذیری، کنترل ….، گسسته شدن رویشگاه،  کاهش توان تولیدی ، از بین رفتن گونه های اصلی  و هجوم گونه های مهاجم ، ضعف فیزیولوژیک ، بروز سیل ، بروز آفات و امراض گیاهی و در مراحل بعدی شاهد زوال ، نابودی ، مهاجرت .. و نهایتا  بهم خوردگی قوانین و ضوابط حاکم و متلاشی شدن  آن اکوسیستمها خواهد شد .

اما بیش از یک دهه است که خشک شدن درختان بلوط ، از مناطق جنوبی زاگرس آغاز و در زاگرس میانی به ویژه در استانهای ایلام و لرستان  با شدت بیشتری، همچنان ادامه و بیش از پیش چهره غمناک و پریشان حال خود را به تماشا گذاشته است. بر اساس روال معمول هم ، بازدید های کارشناسی ، برگزاری سمینارها و گردهمایهایی در این باره آغاز ، ادامه و به پایان خواهند رسید.اما زوال بلوط همچنان در زاگرس جولان می‌دهد،  بی‌آنکه برای مقابله با این پدیده که به صورت سیستماتیک وار عمل می کند، راهکاری جدی اندیشیده شود.

گزارشات انتشاریافته نشان می دهند  تا کنون بالغ بر ۱ میلیون و ۴۰۰ هزار هکتار از سطح جنگل های زاگرس تاکنون بر اثر بیماری زوال بلوط خشکیده، یا در معرض خشکیدگی هستند ، به طوری که ایلام با ۶۴۱ هزار هکتار و لرستان با وسعت ۵۶۰ هزار هکتار به عنوان  بحرانی ترین استانهایی، که متحمل  بیشترین خسارات خشگیدگی درختان بلوط گردیده اند، معرفی شده اند.  این بیماری تاکنون منجر  به قطع ۸۰ هزار اصله بلوط انجامیده است. با این همه به گفته استاندار لرستان نه تنها تاکنون هیچ راهکار جدی برای مقابله با پدیده زوال درختان بلوط ارائه نشده، بلکه حتی دلیل اصلی این پدیده نیز مشخص نشده است.

طبیعی است که حوادث بزرگی مانند خشک شدن درختان تنومند زاگرس با سابقه پیدایش بیش از  ۵۵۰۰ سال قبل که رویشگاه زاگرس را ابتدا ساوان پوشانده و بعدا به مراحل کلیماکس خود رسیده و در پناه آن میلیونها جاندار دیگر، آرمیده و زاگرس را به عروس سبز پوشی تبدیل شده بود.

چرا باید، شاهد  خبرهای اسفناک ، مرگ و نیستی باشد ؟ به راستی دلایل زوال جنگلهای زاگرس را باید به آفات و امراض ، خشکسالیها و تغییرات اقلیمی و هجوم ریزگردها… مرتبط دانست ؟ یا واقعیت ها را باید به بی احترامی به طبیعت ،  مدیریت های نا درست در عرصه استانهای زاگرسی ، فقر اقتصادی و اجتماعی حاکم بر این مناطق برشمرد؟ و یا به مجموعه ای از عوامل ذکر شده و نهان دیگر.

طبیعی است که مسئولان و دست اندرکاران منتظر نسخه های  پیچیده شده ای هستند ، تا سایه شوم مرگ  و نیستی  فون ( جانوران ) و فلور ( گیاهان ) زاگرس  بیمار را ترمیم نمایند و به قول استاندار لرستان که بیشترین تلاشها نموده ،تا کنون به راهکارمناسبی نینجامیده است.

متاسفانه حافظه هایمان به شدت در گیر شده ویا حتی زمان برای مطالعه متون تاریخی و گاها یارای ورق زدن برگهای زرین و سر سبز تاریخچه زاگرس  را ندارند.

فتاحی ( ۹۱)  در مقاله  ضرورت حفظ منابع طبیعی و پیامدهای ناشی از  نابودی گونه های گیاهی و جانوری  نکات زیرین  را عنوان کرده است .

در تاریخ مسعودی از خاطرات ظل السلطان در خرم آباد ذکر شده است که: به کوه شاهان رفتیم با یکصد و پنجاه نفر و به قدر ده هزار تفنگچی خوب ، چندین روز در کوه ماندیم به غیر از آنچه  خورده و نیاورده   به قدر هزار شکار از قبیل قوچ ، میش ، بز ، پازن ،خرس و گراز… شکار شد.

یا ، یالارد در سفرنامه خود در اطراف رودخانه بورس و کارون می نویسد ،که در مناطقی که به آرامی از آن عبور می کردم انواع و اقسام شکار زیاد بود و در جنگلها یک نوع گوزن شاخ پهن ،  بز، قوچ و گله های گراز فراوان بود . یا بر سر دروازه  قلعه لردگان  انواع جمجمه ها  و شاخ  های مرال ، بز کوهی و گوزنهای بزرگ نصب شده بود.

یا  اوحدی در منطقه جنگلی بانه در استان کردستان از قهرمانی به نام ساروبیره  نام می برد که لباس عادی او از پوست پلنگ منطقه بوده است.

متاسفانه امروزه  نه تنها آثاری از غنای گونه های جانوری آن باقی نمانده ،  باکه نسل بسیاری از آنهایی که در گذشته بودند  و حیات وحش زاگرس را شکل داده بودند ،  یا نابود شده اند و یا در معرض انهدام قرار دارند، و کسی تا کنون به صراحت نامی ازکاهش کمی آنها را به میان نیاورده است.  بطوریکه امروزه به ندرت می توان  یک قلاده پلنگ در این گونه  منا طق پیدا کرد.  اما امروزه  جنگلهای زاگرس ، نه تنها فون ( جانوران) غنی و بی همتایش را که ماحصل هزاران سال تلاش بی وقفه طبیعت بوده از دست داده ، بلکه بیش از یک دهه است که  بهترین و شاخص ترین گونه های درختی زاگرس را، که انهم ماحصل انتخاب طبیعی رویشگاه زاگرس در یک فرایند طولانی  بوده ، دارد از دست میدهد.

دقت فرمایید: اگر این زنجیره فنا و نیستی فون و فلورزاگرس همچنان به روند خود ادامه دهد؟ چه سرنوشت ، و یا  با چه  پیامدهای غم انگیز دیگری مواجه خواهیم شد؟  و آیا این سریالهای خشک شدن توده ها و جنگلها مانند جنگل حاتم بیک اردبیل ، توده غیبی سور در سه راهی دیواندره و بیجار ، خسارات تشی  درجنگلهای بنه بادام کرمان و هم اکنون عرصه جنگلهای زاگرس ، تا کی ادامه خواهد یافت ؟ یا مسئولین و دست اندرکاران راهکارهای مقابله با آنرا نه در شعار بلکه در عمل پیاده خواهند کرد؟

من شخصا معتقدم که اگر آگاهانه و مدبرانه گامهای اساسی برداشته نشود ،حیات اجتماعی و اقتصادی بیش از یک سوم جمعیت در مناطق غربی کشور، به خاطر کاهش منابع آبی ، تولیدات دامی و زراعی ، کاهش حاصلخیزی و فرسایش خاک… و ادامه بهره برداریهای نادرست، زمینه برای کوچ دسته جمعی و مهاجرتهای ناخواسته، درست برعکس مهاجرت  اولیه ، تیره‌های آریایی به آسیای میانه ، ایران و هند که به وقوع پیوسته بود ، این بار از زاگرس بحران زده  ، ناچارا به سوی زادگاههای اولیه باز خواهند گشت. و این بار سریال های  دیگری مانند، پسر بچه کرد سوری به نام الان ها سر زبانها خواهد افتاد.

پاسخ به سئوالات مطرح شده  فوق ، به دلایل متعدد  به زمان دیگری موکول خواهد شد. اما باید این واقعه اسفناک و این حادثه بزرگ و ناخواسته را ، به عنوان مهمترین بحران زیست محیطی قرن اخیر در ایران ، از آن یاد کرد . اما واقعیت آنست که یک شبه شکل نگرفته است ؟  و یک یا دو یا چند عامل مشخص مانند انواع آفات و بیماریها ، هجوم ریزگردها و خشکسالیها  …. به تنهایی نمی توانند بهانه هایی باشند برای وقوع این فاجعه زیست محیطی .

بلکه حوادث بزرگ ماحصل میلیونها و بلکه میلیاردها حادثه کوچک و بزرگی هستند که در طی سالهای متمادی در اطراف و اکناف همه روستاها ، شهرها و رویشگاههای بزرگی مانند زاگرس که در بر گیرنده ۱۱ استان محروم و جنگ زده و دهها استان مجاور آنها، که بطور غیر مستقیم با منابع آبی ، دامی و زراعی رویشگاه زاگرس مرتبط بوده اند ، شکل گرفته است.

از همه مهمتر اینکه نباید نقش زمان را نادیده گرفت . اکثریت قریب به اتفاق این پیامدها از دو سده گذشته با آهنگی کند آغاز و دراین  سده و بالاخص  نیم قرن اخیر با شدت هرچه تمامتر، اتفاق افتاده است . به عنوان نمونه جمعیت کشور در طی ۷۰ سال اخیر تقریبا چهاربرابر شده و جمعیت تعداد دامها چندین برابر وفزونی نیازهای غذایی  و کمبود آن به مراتب بیشتر و کمبود سوخت های فسیلی در اوایل انقلاب  بسیار حاد و غیر قابل دسترس شده بود. بنابراین  بیش از ۹۰ درصد  تغییراتهای  ناموزون شکل گرفته فقط و فقط به دخالت های  انسانها در اکوسیستمها ی طبیعی  و مدیریت های  ناهنجار ، نامتوازون و ناهماهنگ ، که اکثرا در جهت توسعه ناپایدار بوده به وقوع پیوسته اند،  و در طول زمان دست در دستان هم باعث این فاجعه زیست محیطی شده اند.

از طرفی باید به قواعد زندگی  کردن در. طبیعتی که مملو از موجودات ریز تا درشت  همراه با انواع و اقسام گیاهان یکساله یا چند ساله است ، احترام گذاشت. زیرا طبیعت  رحمات و نعمات بیدریغش را دردل  سفره های رنگینش ،  به گسترده گی طبیعت رها ساخته ، تا همگان از این خوان یغما استفاده نمایند.

تا زمانی که بهره برداریهای انجام شده،  از حد نرمال  عبور نکرده بود، ارزشهای مادی و معنوی جنگلها همچنان رایگان و پابرجا  بود . اما با آغاز بهره برداریهای ناموزون و نامتعادل ، تولیدات طبیعت هم متناسب با آن کاهش یافت. درست زمانی که بهره برداریها از آستانه تحمل پذیری اکوسیستمها عبور کرد، پیامدها و عوارض ناخواسته مانند بروز سیلها در فواصل  زمانی کمتر و کمتر ، ضعف و زبونی بیشتر رویشگاهها ، پدیدارشدن آفات و امراض ، نابودی و کوچ حیات وحش ، از بین رفتن گونه های حساس به شرایط های حاد ….. هجوم گونه های ناخواسته ، فرسودگی، فشردگی و کاهش حاسلخیزی خاکها ….. و در مراحل بحرانی تر آن مانند دهه گذشته تا به امروز خشکیدگی و زوال  گونه های اصلی یکی پس از دیگری بصورت زنجیره های بهم پیوسته ای شکل گرفتند . پیامدهای ذکر شده ،تنها بخش کوچکی از پاسخ طبیعت به نامهربانیها ، ناشکریها و نا آگاهیهای بهره برداران و مدیرانی که با اعتبارات لازم می کوشیدند از جنگلها پاسداری و حفاظت نمایند. حتی بخش هایی از زوال درختان بلوط درست در مناطقی که از دهه پنجاه به بعد  تحت مدیریت طرحهای جنگلداری  قرار داشتند، واقع شده اند.

من در پایان نامه تحصیلی  فوق لیسانس ، سال ۱۳۵۹ از دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران ، جزو معدود افرادی بودم که برای اولین بار ، بجز مسایل فنی و علمی ، ابعاد اجتماعی و اقتصادی و شرایط بحرانی جنگلها ی زاگرس را باز گو کردم، و حتی به دلیل توجه بیش از حد به ابعاد اجتماعی و اقتصادی منطقه مورد مطالعه در کردستان ، استاد راهنمایم چند بارتذکرو یاآوری نمودند که نباید ، مطالب ابعاد اجتماعی و اقتصادی بیشتراز مسایل فنی و علمی مورد توجه قرار گیرد. بعدها در طول دوران خدمتم مسایل و مشکلات ، عدم توانایی و پاسخگویی طرحهای جنگلداری را با توجه به اینکه صرفا با دیدگاه فنی  بدون توجه به خواستگاه رویشگاه و جنگلنشینان به موضوع مینگریستند، گوشزد میکردم و نهایتا بعد از سی سال خدمت نه تنها من ، بلکه سایر همکاران به عدم کارایی طرحها و بازنگری آنها و از همه مهمتر، عدم توجه به ساختار کشاورزی و دامداری سنتی و بحران جمعیت و فراوانی دامها ، شکنندگی اکوسیستم زاگرس به دلیل خشکی فیزیکی هوا و غیره …. نگرانیهای خود را بارها و بارها  در مقالات متعدد یادآوری نمودیم . اما متاسفانه گوش شنوایی وجود نداشت.

یادم هست در اولین سال خدمتم در جنگلهای زاگرس ،اولین  سمینار جنگلشناسی  جنگلهای زاگرس  در سال ۱۳۵۵ در شهر سنندج که در ارتباط با جنگلهای زاگرس برپا شده بود ، دکتر عبایی در آنزمان اعلام کردند که در طی بازدیدها از جنگلهای مناطق جنوبی کشور در محدوده های بسیار کوچکی آفات پروانه برگخوار بلوط را یافته و آنرا گوشزد میکرد ، اما امروز بعد از گذشت ۴۰ سال مجموعه ای از آفات و امراض گیاهی بیش از ۹ استان جنگلی غرب را در نوردیده است. اما آفات و امراض ناشی از علل ثانویه هستند ، نه علل اصلی .

بنابراین  این فاجعه زیست محیطی از قبل از انقلاب اسلامی آغاز، اما در بعد از انقلاب باتوجه به انتخاب مدیران و کارشناسان غیر تخصصی و گزینشی ، نه فنی و کارآزموده در همه رده های مدیریت کلان تا جزیی سازمان جنگلها و مراتع کشور ، بحرانها و مشکلات چند برابر شده و امروزه ، دنبال راه حلهای یک شبه برای تیمار این بحران زیست  محیطی قرن اخیرمیگردند، که چرا به وقوع پیوسته؟ ، غافل از اینکه بخشهای فراوانی از این بحران منطقه ای ، نشان از نابخردی مدیریتهای ناآگاه ، طرحهای ناخواسته و یک طرفه بدون توجه به جمیع جهات ، فقر اقتصادی و اجتماعی ساکنان ، بیکاری نهان و آشکار در این مناطق ، کشاورزی و دامداری سنتی و رها شده درست مانند چندین سده قبل …    اتفاق افتاده  است.

بعداز پایان جنگ تحمیلی که زاگرس بیشترین خسارات را متحمل گردید و مناطقی چون هور العظیم در ایران و عراق خشکیده شدند و رودخانه ها را تغییر مسیر دادند ،  فاجعه ریزگردها و خشکسالیهای اخیر هم بر وسعت بحرانهای قبلی افزوده گردید . ولی چون  پایداری جنگلهای زاگرس از قبل بهم ریخته بود دو فاجعه اخیر تیرهای خلاص خود را بر پیکر نحیف زاگرس نشانه رفتند و این فاجعه زیست محیطی  زودترشکل گرفت.

بزرگترین خیانتی که یک جامعه می تواند در حق خود و هم کیشانش انجام دهدد، بی احترامی به طبیعت است. طبیعتی که هم معلم بزرگی است و هم  دایه ای بخشنده و مهربان تر از مادراست . متاسفانه در جوامعی نظیر کشورما، علی الرغم اعتقادات  دینی ، احترام به طبیعت  در عمل کم شده و به همان اندازه ای که این اشتباهات را تکرار می کنیم ، اصلا به آن نمی اندیشیم که روزی ممکن است ، خطاها و بلاهایی  که ما بر سر طبیعت آورده ایم ، گرفتارحوادث و پیامدهای آن گردیم .

روانشناسان می گویند : اگر با شخصی که دوستش داری روبرو شدی ، لبخند بزن تا عشقت را احساس کند. اما ما در برخورد با طبعیت بخشنده با تبر زدن بر  تنه و شاخه هایش، جانش را گرفتیم  و با بهم زدن خاک رویشگاهش نه اتنها حیات نباتاتش را نابود می سازیم بلکه با کشت و کارهای نادرستمان سیستم طبیعی جنگل را ویران می سازیم تا لانه و کاشانه ای در دل جنگل بسازیم . ما این نوع فعالیتها آبادانی و رمز موفقیت خود میدانستیم.

اما به قول سهراب سپهری: زندگی خوردن و خوابیدن نیست ، زندگی جنبش جاری شدن است از تماشاگه آغاز حیات

می  گویند ، زندگی ما ، یک کتاب است و ما خود نویسنده آن. ولی ما در شکل گیری شرایط زندگیمان ،  نه تنها دقتی به خرج ندادیم ، بلکه تار و پود  خلاقانه  نظام هستی را از هم  گسستیم ، جدا کردیم و بر تارک زاگرس بخشنده و مهربان ، طرحها و بناهای ناپایداری را همراه با  زشتی ها و پلیدیهای فراوان آفریده ایم . در واقع ما معماران و سازندگان تک تک آجرهای نادانی  و نا بخردانه خود  بوده ایم.

اگر امروز شرایط زندگی کردن در زاگرس مهیا نیست ؟ سیلها  به شهرها ،  روستاها و تاسسیاتهای احداث شده خسارت وارد می کند ، اگر درختان جنگلی مناطق کوهستانی محدوده زندگیمان در حال خشکیدن و از بین رفتن هستند …… همه و همه محصول کردارهای نادرست ، برنامه ریزیهای نامتعادل و طراحیهای بی مورد ما ،  انسانهای ساکن در این عرصه ها می باشند. در واقع انتخاب های  نادرست گذشته ، ما را به شرایط کنونی رسانده است.

متاسفانه هنوز، متوجه نیستیم ما نویسنده گان داستان زندگی  اسفناک رویشگاه زاگرس بوده ایم.  به جای عشق ورزیدن برای احیا و آبادانی آن ،  تیشه ها به ریشه درختانش زدیم ، به جای حفاظت و نگهبانی از آن ، بذر کینه و نفرت را در دامانش پروراندیم، و به جای کمک به سرسبزیش ، از خاکش ، گیاهان دارویی و خوراکی .. ،  یا طرحهای بهره برداری نا درست را اشاعه دادیم ، چند دهه است که با اجرای طرحهای جنگلداری و طرحهای جامع و یکطرفه با دهها القاب و عنوانهای پر طمطراق   ، اعتبارات کلانی را برای طراحی و اجرا  از بیت المال اخذ و نهایتا به یغما رفت ، به جای اصلاح و بکار بردن روشهای نوین کشاورزی و دامداری نیمه صنعتی و صنعتی  و بالا بردن کیفیت و راندمان تولیدات ، کوشیدند با افزایش سطح زیر کشت ( نه افزایش راندمان) یا با طرحهایی چون طوبی ، زیتون کاری و تبلیغ برای کاشت گونه های پربازده …. ، نهالهای بادآورده ای کاشتند   یا خواهند کاشت ، غافل از اینکه طبیعت ساختارها را بر اساس انتخاب طبیعی و اصلح بعد از هزاران سال به ترکیب فعلی رسانده ، اما طراحان ناآگاه متوجه نیستند ، که با این کار ترکیب گونه ای جنگلها را برهم زده  و چون چندان  خاک مناطق جنگلی حاصلخیز نیستند ، توان تولید درختان میوه دار را داشته باشند .

هر مدیر ناآگاهی که عرصه کم  می آورد ، عرصه های بی دفاع منابع طبیعی  را برای برآورده شدن آرزوهایشان  انتخاب و انتصاب شدگان اجرا میکردند ، یا  بین خوش نشینان یا  برای شهرک سازیها،  ویلاهای سازی هایشان  انتخاب  و ریشه پوشش های گیاهی را به تاراج میبردند، به جای بذل و بخشش انواع کودها  و تیمارهایی که لازمه ادامه حیات منابع طبیعی بود، زباله های مناطق شهری و بیمارستانی را به پای ریشه های  نباتات ریختند .

هر جا که جاده ای در مناطق شهری و روستایی ساخته شد ، هر جا که مسیرهای انتقال آب ، گاز ، برق و نفت و مخابرات را علم کردند ، بدون توجه به شرایط محیط اکولوژیکی منابع طبیعی ، کوتاهترین و پرشیب ترین مکانها را یافتند ، تا فرسایش خاک ، گذرگاههای ایجاد شده  رااز هر گونه  رویشی باز دارند.

هر جا رودخانه ای یافتند به خاطر تامین درآمد برای طراحان و مجریانش سدهای بتونی و طرحهای انتقال آب  بیش از توان اکولوژیک ، را تجویز کردند.  متاسفانه ،  چون حافظه ها انباشته از کینه و نفرت در حق طبیعت شکل گرفته ، از اعمال و کردار خود در حوضه دریاچه ارومیه که چند برابر ظرفیت آن سدهای بتونی و چاههای عمیق و نیمه عمیق زدند ، تا در نهایت موجب خشک شدن دریاچه ارومیه گردید، درس عبرت نگرفتند و ممکن است ، این نمایش های ریاکارانه  که تاکنون ذخایر آبی چند هزار ساله کشور را غارت و نیمی از دشت های حاصلخیز کشور دچار افت خاک  کرده …همچنان  در مناطق دیگر ادامه یابد.

بلی کار به جایی رسید که اکثریت قریب به اتفاق  نونهالها ونهالها ی جنگلی ، چندین دهه است که بعد از هر بار رویش به دلایل مختلف به تاراج رفته و حتی در بسیاری از مناطق فاقد تسلسل نسلها و همسالی  ومراحل کهنسالی شده اند و  با از بین رفتن آنها ، جایگزینی برای  چنین درختانی وجود ندارد .

بنابراین تنها راه  جلوگیری از ادامه این فاجعه زیست محیطی  باید، با تغییر در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی ، ایجاد کار و اشتغال ، تغییر در ساختار کشاورزی و دامداری ، توسعه صنایع نیمه سنگین و حتی سنگین و سایر فعالیتهایی که بیکاران را جذب بازار کار نماید  و جلوگیری از تمرکز صنایع در محدوده شهرهای بزرگ و حتی انتقال آنها به مناطق دور دست و محروم را برگزید.  از طرف دیگربا دادن فرصت های زمانی حداقل ۳۰ تا ۵۰ سال جهت  قرق کردن بی چون و چرای مناطق جنگلی طی یک برنامه مشخص و مدون بدون هیچگونه بهره برداری ،اختصاص داد ، تا طبیعت بار دگر،  بتواند در بازیابی شرایط های سختی که بر آن روا داشته شده ، خود را باز یابد.

نوشته شده توسط شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶ 1,221 بازدید
دسته : جنگل ها و مراتع ، علمی و آموزشی
https://www.pajinngo.ir/?p=6627