طرح طوبی دیگر درراه است
طرح طوبی دیگر درراه است نویسنده دکتر سعدالله سنگینی
یکی از چالش های پر هزینه منابع طبیعی کشور و ماندگاری اثرات زیانبار آن از گذشته تا کنون به طوری که این بخش را در مسیر چالش جدی سوق داد طرحی با نام و آوازه طوبی بود طرحی که در ماهیت شکلی تولید گرا و اشتغالزا بود. طرحی بدو نه مطالعه و عدم تناسب با ظرفیت اکولوژیکی که مشکلات اساسی را رقم زد. مهمترین فاکتور امنیت عذایی و سلامت اکوسیستمهای طبیعی برخورداری از ظرفیتهای متعادلکننده چون آب، خاک و هوا است و لازمه دستیابی به توسعه پایدار استفاده صحیح و معقول از آن است. اکوسیستمهای طبیعی درواقع زنجیرهای بههمپیوسته هستند و هرگونه تخریب در محیط طبیعی، درواقع ضربه زدن به منابع حیاتی مورداستفاده در بخشهای مختلف زیستمحیطی و تخریب بنیه پایهای و بالقوه این بخش هست.استفاده نامعقول از این منابع تا مرز بحران کشور را پیش برده است. باید بپذیریم اکوسیستم ایران اکوسیستم شکننده و آسیبپذیر است. استفاده نامعقول از منابع حیاتی موجب بروز مشکلات عمده ازجمله تنش آبی، کاهش توان بالقوه اراضی، افزایش فرسایش خاک، بیلان منفی آبهای زیرزمینی، کاهش منابع آب تجدید پذیر، تشدید فرسایش تا مرز ۱۸ تن در هکتار، شور شدن اراضی، طوفانهای ریز گردی، افت شدید آبهای زیرزمینی، افزایش دشتهای ممنوعه، خشکسالیهای مکرر و سیل های ویرانگر، افزایش محرکهای زلزله و … شده که زنگ خطری برای اکوسیستمهای طبیعی هست.
ایران در کمربند خشکی دنیا واقعشده که هشتادوپنج درصد کل پهنه سرزمین ایران، بر اساس شاخصهای علمی نیمهخشک، خشک و فراخشک قلمداد میشوند. دریافت یکسوم میانگین بارندگی جهانی، تبخیر بالا سه برابر مقیاس جهانی، افت شدید سرانه آب تجدید پذیر، توزیع نامتوازن بارش (۷۵ درصد بارش نازلشده در ۲۵ درصد مساحت کشور اتفاق میافتد) توزیع زمانی نامناسب بارش که ۷۵ درصد بارش در فصولی اتفاق میافتد که اصلاً بدان نیاز نداریم. از همه مهمتر سیستمهای مدیریتی برنامهریزی اکوسیستمهای طبیعی متناسب با توان و ظرفیت بالقوه آن نیست.
حال با وجود این محدودیت، متأسفانه خیلی راحت مجلس و دولت ما حاضر میشوند مراتع شخم بخورد جنگلها تخریب شود فرسایش تشدید شود و خیلی راحت طرحهای خارج از توان اکولوژیکی را تصویب میکنند. در یک همایش اعلام شد ۱۰ میلیون هکتار از منابع طبیعی به زمین کشاورزی تبدیلشده که باید به منابع طبیعی برگردد. این کار در آمریکا انجامشده و ۴۰ میلیون هکتار از زمینهای کشاورزی را به منابع طبیعی برگرداندند. چون آب کافی در دسترس نبوده و بارندگی هم اندک بود و بودجه اختصاص دادند که این زمینها را به حالت اول برگردانند. در ایران خیلی از چاهها خشک میشوند و زمین کشاورزی بزرگترین منبع تولید گردوغبار میشود.
اما در ایران: طرح طوبی در کوهستانها شروع شد و مراتع را به درختکاری تبدیل کردند و روی رودخانهها پمپ گذاشتند. یک فاجعه عجیب رخ داد. سد کرخه که پنج میلیارد مترمکعب ظرفیت آب داشت، درنهایت ۸/۱ میلیارد مترمکعب آب وارد آن شد زیرا در کوهستانها پمپ گذاشتهاند و تا ۶۰ کیلومتر آب را از رودخانه به دوردست پمپاژ میکنند که درخت بکارند. در بسیاری مناطق هماکنون تا حدود ۷۰۰ متر، آب را به ارتفاعات پمپاژ میکنند. سه پمپ میگذارند تا آب را بهجایی که میخواهند برسانند. وزارت نیرو کانالکشی کرده و آب سد را به کشاورز داده است. آنها هم چون آب از کانال به آنها نمیرسد مجوز چاه گرفتهاند. از طرفی به علت وجود سدها، دیگر آبخوانها تغذیه نمیشوند. خیلی از دشتهای ما که در حاشیه رودخانه است به خاطر سدها و پمپاژها خشکشده است. به دلیل قابلدسترس نبودن منابع آب سطحی کافی، کشاورزان بهطور فزایندهای به منابع آب زیرزمینی که تأمینکننده ۵۵ درصد از تقاضای آب ایران هستند روی آوردهاند بهطوریکه این بخش مصرفکننده ٩٠ درصد از منابع آب زیرزمینی است. درحالیکه سهم بخش کشاورزی از تولید ناخالص ملی از ۳۳ درصد به ۱۳ درصد افت کرده است.
بهطور متوسط دولت هرسال بیش از ۲۳۳ هزار هکتار از اراضی ملی کشور را واگذار میکند یا متصرفین این اراضی را صاحب میشوند. واگذاری و تصرف بیش از هفت میلیون هکتار از اراضی ملی کشور در سه دهه اخیر که ۵ میلیون هکتار سهم واگذاری قانونی به بهانه توسعه کشاورزی و ۲ میلیون دیگر متصرفات غیرقانونی است. بااینوجود در شرایطی که دولت عزم خود را برای مبارزه با زمینخواری جزم کرده، وزارت جهاد کشاورزی طرحی دیگر را با نام مزین طرح توسعه باغات در اراضی شیبدار در رئوس برنامههای خود قرار داده است که در نظر دارد بیش از ۸۰۰۰ هزار هکتار از اراضی ملی کشور را واگذار نماید تا در آن درختان مثمر کاشته شود گویا وزارت جهاد کشاورزی جزئی از بدنه دولت نبوده و یا اینکه این بار میخواهد سهمی مزینتر از سازمان جنگلها و مراتع در تخریب اراضی و طرحهای بدو نه مطالعه را داشته باشد. طوبی دیگر باعث از بین رفتن باارزشترین منابع اکولوژیکی، هموار کردن بستر و زمینه مناسب برای تغییر کاربریهای گسترده اراضی و زمینه و بستر مناسب برای زمینخواران و رشد قارچی آنان میگردد.
آنچه جای سؤال است چگونه دستگاههای متولی با اشرافیت کامل بر عدم متناسب بودن طرح طوبی با توان اکولوژیکی، حاضر به پذیرش طرح توسعه باغات در سطوح شیبدار شدهاند. آیا واقعاً این دسته از برنامه ریزان و سیاستگذاران با آمایش سرزمین بیگانهاند یا واقعاً هنوز چالشهای زیستمحیطی کشور را باور ندارند.
امروزه اکثر شیبهای حفاظتی کشور در اثر برنامهریزی و سیستم مدیریتی نامتعارف از بین رفته چرا برنامه ریزان بجای احیا و حفاظت شیبهای باارزش بهمنظور حفاظت آبوخاک و استفاده بهینه از آن در راستای توسعه پایدار و خودکفایی گام برنمیدارند ولی به فکر تخریب مجدد شیبها با تز توسعه باغات هستند طرحی که بهشدت وابسته به منابع آب سبز و درشیبهای کمتر آب آبی هست. مگر فراموش کردهاند که بخش کشاورزی مصرفکننده ۹۲ درصد منابع آبی کشور است مگر تاکنون در این بخش چه اتفاقی مثبت افتاده که امروز با نگرش تز توسعه باغات درصدد افزایش تغییر کاربری و نابودی سریع جنگل ها و مراتع و منابع آبی کشور هستند. اگر واقعاً بخش کشاورزی تا این حد در تولید و اشتغال کارآمد بوده چرا سهم این بخش در تولید ناخالص ملی افت ۲۰ درصدی داشته است. آمار بالای فارغالتحصیلان رشته کشاورزی و عدم جذب آنها حکایت از ناکارآمدی این بخش دارد. با افزایش خشکسالیها منابع آبی این بخش چگونه تأمین خواهد شد.
البته انتظاری که از اجرای این طرح میرود افزایش تشدیدی فرسایش خاک، کاهش شدید منابع آب و افزایش کانون ریز گردهای داخلی است. طرح توسعه باغات خصوصاً در مناطق جنگلی زاگرس و البرز بهشدت تهدیدآمیز بوده زمینه برای ظهور تغییر کاربریهای جدید و ظهور زمینخواری با لباسی رنگین تر، تشدید تغییرات اقلیمی، تشدید فرسایش خاک، کاهش شدید منابع آبی، از بین رفتن نابودی سریع جنگلها و مراتع و … را فراهم می نماید.
دولت مردان باید به این باور برسند که منابع زیستی ایران از یک رویکرد غلط مدیریتی ضربه خورده است؛ رویکردی که بهجای پرداختن به ریشه اصلی مشکلات، به حلوفصل پیامدهایی میپردازد که فقط معلول هستند، نه علت. مجلس، منابع طبیعی، محیطزیست و سایر ارگانهای ذیربط بایستی توجهش را به سمت پیشگیری سوق دهد تا بتواند توسعهای پایدار ایجاد کند. ایران بیش از بسیاری از کشورهای درحالتوسعه در حفظ استقلال خود در حوزه تصمیمگیری موفقتر عمل کرده است و با اتکا به نیروهای متخصص داخلی تحتفشارها و تحریمهای بینالمللی به مسیر سازندگی و توسعه سرعت بخشیده است؛ اما این رشد سریع و بیمهابا با در نظر گرفتن کمترین ملاحظات زیستمحیطی و تأثیرات غیراقتصادی بلندمدت، عوارضی جانبی همچون ایجاد بحران در منابع آب، تخریب باارزشترین منابع جنگلی و مرتعی و محیطزیست، به همراه داشته است تا این موفقیت فارغ از نقد و پرسش نباشد.
دولتمردان و برنامه ریزان باید دریابند که عطش توسعه سبب میشود تا «کنترل طبیعت» جایگزین «مدیریت طبیعت» گردد که متأسفانه به دلیل عدم شناخت درست طبیعت خسارات جبرانناپذیری به دنبال خواهد داشت. تمرکز بر روی توسعه پرشتاب، نگاهها را بر حداکثر سازی منافع اقتصادی در کوتاهترین زمان ممکن متمرکز میکند. تراژدی خشک شدن دریاچه ارومیه مثالی از این واقعه است که رقابت در جهت کسب بیشترین سهم از منابع آبی و افزایش سطح کشت و افزایش باغات و سبقت در ساختوساز و توسعه ناپایدار در فضایی خالی از هرگونه بلندنظری و حس همکاری، موجب از بین رفتن بخش عظیمی از دریاچه و ایجاد بحرانی بیسابقه برای سلامتی ساکنین منطقه و فرا منطقه، از بین رفتن حیاتوحش، صدمه به اکوسیستم و همچنین خطر نابودی زمینه های کشاورزی به دلیل وزش طوفان نمک شده است.
برنامه ریزان باید بدانند که جدا کردن مفهوم محیطزیست از مفهوم «توسعه» و پیشبرد همهجانبه برنامههای توسعه نسنجیده در مناطق مختلف، مشکلات ناخواسته و فکر نشدهای درزمینه منابع زیستی ایجاد کردهاند. مشکلاتی که هزینههایشان در درازمدت بسیار بیشتر از منافع کوتاهمدت برنامههایی است که باعث بروز این مشکلات شدهاند.